جدول جو
جدول جو

معنی عود سوختن - جستجوی لغت در جدول جو

عود سوختن
(دالْ لی کَ دَ)
سوزاندن عود. درآتش انداختن عود تا از آن بوی خوش آید:
دوصد بنده تا مجمر افروختند
بر او عودو عنبر همی سوختند.
فردوسی.
بوستان عود همی سوزد تیمار بسوز
فاخته نای همی سازد طنبور بساز.
منوچهری.
بفروز و بسوز پیش خویش امشب
چندان که توان ز عود و از چندن.
عسجدی.
چو سلطان در هزیمت عود میسوخت
علم را میدرید و چتر میدوخت.
نظامی.
غلامان را بگو تا عود سوزند
کنیزک را بگو تا مشک ساید.
سعدی.
تو خود بکمال خلقت آراسته ای
پیرایه مکن، عرق مزن، عود مسوز.
سعدی.
آتشم در جان گرفت از عود خلوت سوختن
توبه کارم توبه کار از عشق پنهان باختن.
سعدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دِ تَ / تِ)
عودی که سوخته باشد، و ظاهراً آن را برای سپید کردن دندان بکار میبردند:
مشرق به عود سوخته دندان سپید کرد
چون بوی عطر عید برآمد ز مجمرش.
خاقانی.
خوش خوش به روی ساقیان دیدند خندان صبح را
گویی به عود سوخته شستند دندان صبح را.
خاقانی.
وز پی دندان سپیدی همرهان از تف ّ آه
دل چو عود سوخته دندان کنان آورده ام.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(تَ / تُو بَ / بِ شِ کَ تَ)
کنایه از وقت گذرانیدن و تعلل کردن
لغت نامه دهخدا
(نَ نَ ثَ)
بخور کردن خوشبوئیها. (آنندراج).
- بوی خوش سوختن، عود و جز آن را بر آتش نهادن. خوشبوی ساختن جایی را:
بفرمود شاه آتش افروختن
برسم مغان بوی خوش سوختن.
نظامی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از روز سوختن
تصویر روز سوختن
وقت گذرانیدن تعلل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روز سوختن
تصویر روز سوختن
((تَ))
وقت گذرانیدن
فرهنگ فارسی معین